مبانى فقهى عمليات شهادت طلبانه (3)
مبانى فقهى عمليات شهادت طلبانه (3)
د. اصول و قواعدى چند
كيفيت استفاده مشروعيت عمليات استشهادى از آن موارد، توجه نماييد، هر چند به نظر مابعضى از موارد ذيل مىتواند دليل و بعضى صرفاً مؤيدى بر مطلب باشد.
1. جواز قتل بىگناهانى كه دشمن در جنگ سپر قرار مىدهد.
برخى تنها در صورت ضرورت آن را تجويز مىكنند
[45]، برخى در صورتى كه پيروزى بردشمن متوقف بر كشتن آنان باشد،
[46] اجازه مىدهند، بعضى ديگر در صورت شعلهور شدنجنگ اين عمل را جايز مىشمارند
[47]، بعضى ديگر در صورتى جايز مىدانند كه مجاهدمسلمان قصدش از هجوم به افرادى كه سپر قرار داده شدهاند، كشتن آنان نباشد.
[48]صاحبجواهر فقيه نامور شيعى در اين باره مىگويد:
«اگر كفار زنان و كودكان را سپر خويش قرار دهند، بايد دست نگاه داشت مگر آنكه در حالشعلهور شدن جنگ به چنين عملى دست بزنند كه در اين صورت ادامه جنگ جايز خواهدبود، هر چند به قتل زنان و كودكان بيانجامد بخصوص وقتى كه دست نگاه داشتن مسلمانانخوف پيروزى دشمن را در پى داشته باشد. همچنين اگر دشمن گروهى از اسراى مسلمين راسپر قرار دهد، در صورتى كه جهاد با دشمن جز با حمله به اسيران ممكن نباشد، حمله جايزاست هر چند به قتل آنان بيانجامد.»
سپس مىافزايد:
«حتى اگر جهاد با دشمن بر تعرض به آنان هم متوقف نباشد، به مقتضاى اطلاق روايت تعرض به اسيران جايز است...»
[49]
كيفيت استدلال براى مورد بحث
سؤال اساسى اين است كه از «جواز قتل افرادى كه به وسيله دشمن سپر قرار داده شدهاند»چگونه مىتوان به «جواز عمليات استشهادى» رسيد؟
فقها در مباحث فقهى سؤالى مطرح كردهاند و آن اينكه اگرفردى را تهديد كنند كه به شخص بىگناهى صدمه مالى يا جانىبزند، آيا شخص مُكرَه مجاز است به چنين كارى مبادرت ورزد؟پاسخ دادهاند: اگر او را به قتل تهديد كنند كه به ديگرى صدمه مالىبزند يا او را مجروح سازد، مانعى ندارد كه با اكراه بدان تن دهد، امااگر از او بخواهند ديگرى را بكشد، حق ندارد براى حفظ جانخود ديگرى را به قتل برساند.
[50]
آيا از اين مطلب نمىتوان استفاده كرد كه «حرمت جانديگرى» به مراتب بيش از «حرمت جان آدمى» است؟ اگر بتوانچنين نتيجهاى گرفت، آيا نمىتوان از جواز قتل افراد سپر شده درفرض ضرورت يا شعلهور شدن جنگ يا...(بنابر اختلاف اقوال)جواز قتل را در عمليات استشهادى براى رسيدن به هدفى والاتراستفاده كرد؟ اگر انسان مجاز است در شرايطى خاص براى ضربهزدن به دشمن و غلبه بر او افراد بىگناهى را به قتل برساند، چرامجاز نباشد براى رسيدن به همين هدف خود را فدا كند؟
ابن زهره از فقهاى قرن ششم «جواز قتل دشمن» را به هروسيلهاى كه اميد پيروزى در آن باشد، مجاز مىشمارد مانند آتشزدن، به منجنيق بستن و روشهاى ديگر، حتى اگر در ميان دشمنمسلمانانى هم حضور داشته باشند كه در شرايط عادى نمىتوانآنها را به قتل رساند. فقط كشتن دشمن را با سمّ جايز نمىداند.
[51]بعضى از فقها آن را هم جايز مىدانند منتهى مكروهمىشمارند.
[52]
فقهاى اهل سنت نيز با تجويز قتل كسانى كه از سوى دشمنسپر قرار داده شدهاند، آن را منحصر به باب جهاد دانستهاند كه قتلبىگناهان از باب حرج و ضرورت جايز شمرده شده و چون قتلنفس را مانند يا خفيفتر از كشتن ديگران دانستهاند، از اين روحكم به جواز عمليات استشهادى را با هدف ضربه زدن به دشمنصادر كردهاند.
[53]
اگر از اين استدلال هم بگذريم، صاحبجواهر بيانى دارد كهمطلب را به روشنى تبيين مىكند و جاى ابهامى باقى نمىگذارد.وى پس از بيان ديدگاه خود در يك جمعبندى ضابطهاى را تعيينمىكند كه بسيار حايز اهميت است. مىگويد:
«خلاصه سخن آنكه كشتن كافر حربى واجب است. هرگاهرسيدن به اين مقصود بدون ارتكاب مقدمه حرامى ممكنباشد، بىدرنگ انجام مىگيرد، ولى اگر بر انجام مقدمه حرامىمتوقف باشد، خطاب وجوب با خطاب حرمت تعارض پيدامىكنند. اگر هيچ كدام بر ديگرى برترى نداشت، شخص مخيراست كه يكى را انتخاب كند. شايد مراد اصحاب از جواز ارتكابمقدمه حرام نيز همين مطلب باشد.»
[54]
بنابراين بيان عمليات شهادتطلبانه حتى اگر خودكشى همباشد كه عملى حرام است، اما چون عمل واجب اهمى چون ضربهزدن به دشمنان و سركوب آنان و دفاع از كيان اسلام بر آن متوقفاست، ارتكاب آن مجاز و لازم خواهد بود و چنانچه از نظراهميت بر ترك حرام (خودكشى) برتر نباشد، باز هم شخصمخير است كه يكى از آنها را انتخاب كند. يا فعل حرامى رامرتكب شود تا فعل واجب ترك نشود يا از ارتكاب حرام صرفنظر كند هر چند فعل واجب را ترك گردد.
چنان كه يادآور شديم، عمليات استشهادى اساساً خودكشى وفعل حرام نيست تا چنين تعارضاتى پيش بيايد. چنان كه دركلمات بعضى از فقها اين نكته مورد توجه قرار گرفته و پس از اينخواهد آمد.
2. جواز قتل كسانى كه در جنگ نقشى ندارند.
[55] در عين حال در صورتى كه پيروزى بر دشمن بر حمله به آنان و كشتن ايشان متوقف باشد، جايز خواهد بود.
[56]
علامه حلى در اين مسأله ادعاى اجماع كرده است.
[57]
همچنين شبيخون زدن به دشمن كه در شرايط عادى مجاز نيست، در شرايط خاص واستثنايى مجاز شمرده شده است. برخى آن را در صورت ضعف مسلمانان از مقابله با دشمنتجويز كردهاند.
[58]
استدلال به ادله جواز قتل چنين افرادى در عمليات استشهادى به همان كيفيتى است كهدر مبحث قبلى - جواز قتل سپرهاى انسانى - گذشت.
3. وجوب دفاع به هر قيمت و كيفيت
[59] بر آزاد و بنده، كوچك وبزرگ، پير و جوان، زن و مرد، سالم و بيمار، نابينا و ناشنوا در صورت نياز، واجب است كه هرطور كه مىتوانند از جان و مال و ناموس و سرزمين اسلامى خود دفاع كنند و اگر در اين راه كشته شوند، شهيدند. وجود امام يا اذن او هم در جهاد دفاعى معتبرنيست.
[60]
صاحبجواهر در خصوص دفاع از جان مىنويسد:
«دفاع از جان به هر كيفيتى كه ممكن باشد، واجب است حتى اگر بداند كه يكى، دو ساعت ياكمتر از آن نمىتواند از خود دفاع كند، باز هم كافى است و دفاع واجب است.»
[61]
اين بيان كه حاكى از اهميت حفظ جان در برابر دشمن است، در مقايسه با حفظ مال است.در روايات ما نقل شده كه پيامبر(ص) و على(ع) سفارش فرمودند: مالتان را فداى حفظ جانتان كنيد و جانتان را فداى حفظ دينتان.
[62] معلوم مىشود كه از نظر اهميت حفظ دين وحفظ سرزمين اسلامى بر حفظ جان برترى دارد چنان كه حفظ جان بر حفظ مال برتر است.براى افراد غيرتمند حتى حفظ ناموس بر حفظ جان نيز تقدم دارد
[63] و اگر كسى جانش رافداى دفاع از ناموسش كند نه تنها مورد سرزنش قرار نمىگيرد، بلكه عقلاى عالم او راتحسين مىكنند.
اصولاً عمليات استشهادى ماهيت دفاعى دارد و براى اخراج دشمن از سرزمين اسلامى و جلوگيرى از تجاوز و پيشروى او انجام مىشود. قطعاً هر ملتى مايل است با كمترين خسارتدشمن را از سرزمين خود اخراج كند. تا كسى مجبور نشود دست به چنين عملياتى نمىزند.گرچه شخص مجاهد با اين عمل به سعادت ابدى مىرسد، اما اجتماع از فقدان آنها خسارتمىبيند و لذا تا ضرورت پيش نيايد، سرمايههاى انسانى خود را به سهولت از كف نمىدهد.
مسأله دفاع از خانه و كاشانه و سرزمين اسلامى در برابر اشغالگران و متجاوزان به قدرىروشن است كه نياز به توضيح دفاعى بودن آن نيست؛ از اين رو به هيچ شرطى مشروط نيستو بر همگان دفاع به هر كيفيتى كه بتوانندلازم بوده و يك تكليفعقلى و شرعى است. يكى ازعلماى اهل سنت در اينبارهمىنويسد:
«آيا ما مجاز هستيم فلسطينى را كه تنها راهش منفجر كردن خود در جمع يهوديان است،محروم كنيم؟ او با هواپيماها، تانكها، و ناوهاى صهيونيستى چه كند؟ اين وسيله كه خداوند دراختيارش نهاده، مىتوانيم از او بگيريم؟»
[64]
حتى اگر از مشروعيت ابتدايى عمليات استشهادى نيز صرف نظر كنيم، اين اقدام از سوىمؤمنان عكسالعملى در برابر جنايات متجاوزان است. وقتى متجاوزان به كشتن مسلمانان وويران كردن خانه و كاشانه آنان اقدام مىكنند و از هيچ جنايتى ابا ندارند، اقدام به چنينعملياتى جنبه بازدارندگى دارد. قرآن كريم نيز به مقدار ضرورت اجازه مقابله به مثل را صادركرده است:
«فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم»؛
[65]
«و لكم فى القصاص حياة يا اولى الالباب لعلكم تتقون».
[66]
آيا هيچ ملتى افراد جان بر كف خود را كه براى بيرون راندن متجاوزان فداكارى مىكنند،سرزنش مىكند؟
مقوله دفاع «به هر قيمتى» و «به هر كيفيتى» حق غير قابل انكار هر ملتى است. همان طوركه هر فردى در محيط خانه خود در برابر سارقان مىايستد و اگر جانش را در راه حمايت ازخانوادهاش فدا كرد، مورد تحسين قرار مىگيرد و همچنين اگر پدر و مادرى براى نجات جانفرزند خويش خود را به قلب خطر بيفكنند و بدانند كه جانشان را در اين راه فدا خواهند كرد،در عين حال اقدام به چنين عملى كنند، نه تنها مورد سرزنش قرار نمىگيرند، بلكه همه مردماز هر كيش و آيينى آنان را تحسين مىكنند؛ هر ملتى نيز حق دارد در برابر متجاوزان بايستد وفداكارى كند. اگر انسان مجاز است جانش را فدا كند تا فرزندش را از خطر مرگ نجات دهد،
چرا نتواند و مجاز نباشد جانش را براى نجات دينش، امت و سرزمين اسلامى قربانى كند؟ آيادر جنگ جهانى دوم كه خلبانان ژاپنى در مصاف با آمريكايىهاى متجاوز با هواپيماى خودبه ناوهاى جنگى آمريكا زده و با انجام اين عمليات خود را فدا مىكردند تا ضربهاى بر دشمنوارد سازند، از سوى ملتها تحسين نشدند؟ هر ملتى چنين خلبانان شجاعى را تحسينمىكند. حال اگر ابرقدرتها و بوقهاى تبليغاتى آنان براى فريب افكار عمومى نام آن راتروريسم بنامد، چه باك! با نامگذارى فريبكارانه دشمن كه حقيقت دگرگون نمىشود. درمنطق همه ملتها چنين انسانهايى قهرمان و ايثارگرند. در منطق اسلام نيز كسى كه در دفاع ازاهل و عيالش به دست سارقان كشته شود، شهيد است؛
[67] چه رسد به كسى كه در دفاع ازآرمانهاى مقدسش به دست دشمن متجاوز كشته شود. در اين منطق علاوه بر آنكه جامعه ازآثار اين فداكارى بهرهمند مىشود، شخص ايثارگر نيز به سعادت ابدى مىرسد. از اينرو«فداكارى و جانبازى» با سهولت بيشتر و اطمينان خاطر انجام مىگيرد. در منطق اسلامىكسى تن به شهادت مىدهد كه احساس كند با مرگ سرخ خويش بيش از حياتش به امتاسلامى خدمت مىكند و زمانى به استقبال مرگ مىرود كه آن را بهترين گزينه براى ضربهزدن به دشمن و بهترين راه سعادت بيابد.
4. لزوم استقامت تا شهادت
[68]فرار را حرام شمردهاند مگر در شرايطى خاص كهمثلاًسپاه دشمن بيش از دو برابر تعداد مسلمانان باشد كه اميد بهپيروزىنباشد. محقق حلىدر اثر ارزشمند خود «شرايعالاسلام» مىنويسد:
«لا يجوز الفرار اذا كان العدوّ على الضعف او اقلّ الّا لمتحرّف كطالب السعة او موارد الحياة اواستدبار الشمس او تسوية لامته او لمتحيز الى فئة قليلة كانت او كثيرة.»
[69]
روشن است آنچه كه محقق با الهام از آيه مباركه «يا ايها الذين امنوا إذا لقيتم الذين كفروازحفاً فلا تولّوهم الادبار و من يولّهم يومئذ دبره الّا متحرفاً لقتال او متحيزاً الى فئة فقد باءبغضب من الله و مأواه جهنم و بئس المصير»
[70] استثناء كرده، در حقيقت فرار از جنگمحسوب نمىشود.
برخى از فقها اين ضابطه را اين گونه تكميل كردهاند كه ملاك دو برابر بودن تعداد
مشركين نيست به طورى كه اگر تعداد آنها بيش از آن بود استقامت لازم نباشد، بلكه اين معياردر صورتى است كه طرفين از نظر اوصاف و خصوصيات نزديك به همباشند.
[71]
به هر تقدير بر اساس ضابطه ياد شده فرار حرام است، حتى اگر احتمال قوى دهد كه دراين جنگ كشته خواهد شد، باز هم مجاز به فرار از جنگ نيست به دليل لزوم استقامت در آيهياد شده، علامه حلى در فرضى كه احتمال كشته شدن در دو صورت ماندن و گريختن يكسانباشد، باز هم ماندن و استقامت كردن را ترجيح داده است.
[72]
حتى در صورتى كه شخص احتمال قوى بدهد كه در جنگ كشته خواهد شد، محقق حلىو محقق اردبيلى باز هم فرار را جايز ندانسته و در اين فتوا كه استقامت را مطلقاً لازمشمردهاند به آيه مباركه «اذا لقيتم فئة فاثبتوا» استدلال كردهاند.
[73]
شهيد ثانى در توجيه اين فتوا معتقد شده است كه «استقامت تا سر حد مرگ» نه تنهاهلاكت نيست بلكه رسيدن به حيات جاويدان اخروى است، بنابراين اساساً تعارضى بيناطلاق دو آيه مباركه «اذا لقيتم فئة فاثبتوا» و «ولا تلقوا بايديكم الى التهلكة» كه عدهاى توهمكردهاند، نيست.
[74]
صاحبجواهر «وجوب استقامت» را در فرض دو برابر بودن يا كمتر بودن تعداد دشمناناز تعداد مسلمانان حتى در صورتى كه احتمال قوى دهد كه كشته مىشود، به علامه در ارشاد،تحرير و تذكرة، فاضل مقداد در تنقيح، و شهيد ثانى در مسالك و ديگران نسبت داده، صاحبرياض نيز آن را به اكثر اصحاب نسبت داده است. صاحبجواهر على رغم قول به جواز فراراز ميدان جنگ در فرض ياد شده، خود وجوب استقامت را با استناد به اين دلايل ترجيحدادهاست:
1. آيه شريفه «اذا لقيتم فئة فاثبتوا».
2. نصوص مستفيض يا متواتر، كه بر حرمت فرار از جنگ دلالت دارند و آن را از گناهانكبيره مىشمارند.
3. بناى جهاد بر جانبازى است كه نزد خداوند متعال حيات ابدى است «و لا تحسبن الذينقتلوا فى سبيل الله...»
[75]
4. واجب كردن استقامت مسلمانان در برابر مشركان كه از نظر تعداد دو برابر آنها هستند،خود احتمال كشته شدن را افزايش مىدهد خصوصاً در مواردى كه دشمن شجاعتر و از نظرقوت قلب قويتر باشد.
وى سپس به قائلين جواز فرار با استدلال به قاعده حرج،چنين پاسخ مىدهد:
«در جهاد كه مجاهد فى سبيل الله با شهادت به حيات ابدى وسعادت جاويد مىرسد، چه حرجى متصور است؟! در حالى كهسيدالشهداء - جانم فداى او باد - در كربلا با هفتاد و دو تن دربرابر سى هزار تن از سربازان دشمن (كه اين تعداد كمترين رقمدر روايات ماست) ايستادگى كرد.»
[76]
بنابراين با توجه به اين فتاواى روش بايد در مقابل متجاوزانمقاومت كرد و با اقدام به عمليات استشهادى پيشروى آنان راسدكرد.
پينوشتها:
[45]. ر.ك: محمد الزحيلى، احمد معاذ الخطيب، العمليات الاستشهاديه فى الميزان الفقهى، ص89.
[46]. علامه حلى، تبصرة المتعلمين، ص51.
[47]. ابن براج، المهذب، ج1، ص302؛ علامه حلى، قواعد الاحكام، ج1، ص486.
[48]. شيخ محمد حسن، جواهر الكلام، ج21، ص70.
[49]. همان، ص68 - 70.
[50]. محقق حلى، شرايع الاسلام، ج4، ص199 - 200.
[51]. ابن زهره، غنية النزوع؛ كيدرى، اصباح الشيعه، (به نقل از الينابيع الفقهيه، ج9، ص152 و 170).
[52]. ر.ك: جواهر الكلام، ج21، ص67، علامه در قواعد و تحرير و تذكره، شهيدين در لمعه و شرح لمعه،شيخ طوسى در مبسوط و ابنجنيد قايل به كراهت اند.
[53]. مجموعة اسئلة متعلقه باحكام الجهاد و الجواب من علماء القسام، ص11.
[54]. جواهر الكلام، ج21، ص69 - 70.
[55]. وسائل الشيعه، ج15، ص64 - 65.
[56]. قواعدالاحكام، ج1، ص486.
[57]. ر.ك: جواهر الكلام، ج21، ص73.
[58]. ابن براج، المهذب، ج1، ص302؛ ابن ادريس، سرائر، ج3، ص7.
[59]. كاشف الغطاء، كشف الغطاء، ج4، ص337.
[60]. جواهر الكلام، ج21، ص14 - 17.
[61]. همان، ج41، ص655.
[62]. بحارالانوار، ج65، ص212.
[63]. جواهر الكلام، ج21، ص655. «كان فى وصية اميرالمؤمنين لاصحابه...فاذا حضرت بلية فاجعلوااموالكم دون انفسكم و اذا انزلت نازلة فاجعلوا انفسكم دون دينكم فاعلموا ان الهالك من هلك دينه»، نيزج66، ص392 از جمله وصاياى پيامبر(ص) به على(ع): «ابذل مالك و دمك دون دينك».
[64]. يوسف القرضاوى، الانتفاضة الفلسطينية و العمليات الفدائيه، ص7.
[65]. بقره، آيه 194.
[66]. همان، آيه 179.
[67]. وسائل الشيعه، ج15، ص120 - 121.
[68]. انفال، آيه 47.
[69]. شرايع الاسلام، ج1، ص311
[70]. انفال، آيات 15 و 16.
[71]. ر.ك: جواهر الكلام، ج21، ص63، به علامه نسبت داده است.
[72]. تذكرة الفقهاء، ج9، ص60.
[73]. شرايع الاسلام، ج1، ص311؛ مجمع الفائدة و البرهان، ج7، ص452.
[74]. شهيد ثانى، مسالك الافهام، ج3، ص23.
[75]. آل عمران، آيه 169.
[76]. جواهر الكلام، ج21، ص61 - 62.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}